آدمها بواسطهی حضورشون در زندگی ما، باعث میشن به اعتمادمون به باورهامون و احساساتمون لطمه وارد شه. نمیشه هیچجوره از شر احساسات ناخوشایند فرار کرد اما میشه کارهایی انجام داد تا از بحران عبور کنیم.
این خاصیت زندگیه که بواسطهی حضور آدمها در زندگی ما، گاهی اعتمادمون رو از دست بدیم، باورهامون شکسته بشن و احساساتمون آسیب ببینن! قطعا دیگه نمیشه به حالت عادی برگشت. درست مثل وقتی که دچار بیماری سختی میشیم برای بهبودی نیاز به زمان زیادی هست. کاری که ما میکنیم اینه که چون تحمل درد و رنج کشیدن رو نداریم، میخوایم هرطور شده حالمون خوب بشه و همهچیز رو فراموش کنیم. قطعا توی این فرآیند، افکار و احساسات جورواجوری رو تجربه میکنیم؛ گاهی از خودمون عصبانی میشیم که اشتباه کردیم و درست تلاش نکردیم. گاهی از بقیه عصبانی میشیم که کنارمون نموندن یا اونارو مقصر مشکلات میدونیم. گاهی سعی میکنیم با فرار از اون درد و رنج، خودمون رو به بیخیالی بزنیم ولی انگار هیچ فایدهای نداره و بهتر اینه که اجازهی حضور حسهای بد مثل غم، خشم و شرم رو در وجودمون بدیم. اشتباهاتمون رو مرور کنیم و دلایلشون رو پیدا کنیم و نقش دیگران رو در بروز اتفاقات بررسی کنیم و در ادامه با انجام کارهای کوچک در جهت بهبود حالمون قدم برداریم. از بقیه کمک بخوایم. با مطالعه به خودشناسی برسیم و نسبت به قبل به فردی آگاهتر تبدیل بشیم. فعالیتهای مثبت انجام بدیم و اونموقعست که میبینیم دیگه مثل قبل نیستیم. یادت باشه وقتی طوفان رو پشت سر میذاری، دیگه همون آدم قبل از طوفان نیستی.