در این فایل صوتی به این موضوع پرداختم که ما در رابطهی عاطفی با شخصی که هستیم با وجود اینکه رابطهی خوبی داریم و مشکل بزرگی هم نداریم ولی ممکنه سر اینکه ما ابراز احساسات میکنیم ولی طرف مقابلمون خیلی اهل ابراز احساسات نیست دچار اختلاف و دلخوری بشیم و بعد ممکنه یه چند روزی اوضاع خوب بشه ولی دوباره این مشکل تکرار بشه!
اینجور وقتها ما برای اینکه طرف مقابل رو با خودمون همسو کنیم و کمکش کنیم تا شیوهی ابراز احساساتش رو اصلاح کنه و مطابق میل ما رفتار کنه خیلی بهش توجه نشون بدیم. بطور مثال از خوبیهاش بگیم یا اصلا تمرکزمون رو روی ویژگیهای مثبتش بذاریم اما گاهی وقتها میبینیم این تلاش ما کافی نیست و ما احساس میکنیم که نیازهای ما دیده نمیشه و ما خیلی بیشتر برای رابطمون مایه میذاریم! از یک طرف میخوایم که رابطمون خراب نشه و از طرف دیگه میبینیم رابطمون داره به حسرت میگذره که ای کاش شریک عاطفیمون بااحساستر بود!
اتفاقی که میفته اینه که به تصور ما شریک عاطفیمون اونطوری که باید و شاید که مورد پسند ما باشه عشق و علاقهاش رو به ما نشون نمیده. اگه ما این برخورد شریک عاطفیمون رو اینجوری تفسیر کنیم که به ما اهمیت نمیده ممکنه مدام باهاش بحث کنیم. به این امید که شیوهاش رو تغییر بده. نتیجهی چنین طرزفکری چیه؟ اینه که میفتیم توی یک سیکل معیوب! یعنی مدام ایشون رو در معرض اتهام قرار میدیم که در انجام وظیفهاش کوتاهی میکنه و خودمون رو هم در معرض ناامیدی برای تغییر و اصلاح شریک عاطفیمون. درسته که ما بارها باهاش بحث کردیم که اونجوری که ما بهش ابراز احساسات میکنیم اون ابراز احساسات نمیکنه و سعی میکنیم تمرکزمون رو روی جنبههای دیگهی شخصیتیش هم معطوف کنیم اما همچنان تمرکز اصلیمون روی تغییرش معطوف میشه که در نهایت جز اینکه ما رو با احساس خشم، ناامیدی و تنهایی مواجه کنه نتیجهی دیگهای نداره. از طرفی، این طرزفکر و شیوهی تفسیر ما از رفتار شریک عاطفیمون برای اونم یه تبعاتی داره دیگه! چون اولا این اعتراضها و تمرکزی که فقط روی همچین موضوعی داریم باعث میشه تا هم شریک عاطفیمون در مورد خودش به این باور برسه که انگار یه مشکلی داره و از عهدهی برآوردن نیازهای عاطفی ما برنمیاد و بدرد رابطه نمیخوره و هم بخاطر این بحثهای فرسایشی و بینتیجه خسته بشه و کمکم از ما فاصله بگیره و یروز به خودمون میایم و میبینیم که عملا دیگه احساسی بینمون نیست و رابطمون داره خراب میشه! در واقع به نظر میرسه ما براساس خانواده و جامعهای که توش بزرگ شدیم و تجربیاتی که از گذشته بدست آوردیم با خلاءهایی مواجه شدیم که ازشون خبر نداریم ولی در عین حال انتظار داریم که همهی نیازهای ما توسط شریک عاطفیمون برآورده بشن.
حالا ببینیم اگه توی همچین مشکلی گیر کردیم برای اینکه سلامت رو به رابطمون برگردونیم چیکار کنیم؟! اینجور وقتها، ما چارهای نداریم جز اینکه نحوهی تفسیرمون و استدلالمون از موضوعات و اتفاقات رابطهی عاطفی یا زندگی مشترکمون رو تغییر بدیم تا با نگاهی بازتر و واقعبینانهتر به مسائل نگاه کنیم تا به استدلالهای خودمون نگاهی منتقدانه داشته باشیم.
اشتباه خیلیها که توی رابطشون با همچین موضوعی مواجه هستن اینه که تصویری که از عشق دارن اینجوریه که شریک عاطفیشون باید دقیقا طبق همون تصویری که خودشون از رابطه و عشق دارن، تبعیت کنه. یعنی کاملا منطبق بر علایق، سلایق و استانداردهای خودشون رفتار کنه وگرنه به کمتوجهی، بیاحساسی و کمکاری محکوم میشه. یعنی انگار شریک عاطفی ما باید قادر باشه حدس بزنه چی توی ذهنمون میگذره و تصویری که ما از نماد عشق و رابطهی رومانتیک داریم، چیه؟! و کاملا طبق همون تصور ذهنی ما عمل کنه و وقتی میبینم اون قادر به عمل طبق تصور ذهنی ما نیست فکر میکنیم با اعتراض کردن و بحث کردن میتونیم شیوهی ابراز احساساتش رو تعیین کنیم و یا حتی تغییر بدیم! اتفاقی که اینجا میفته اینه که اگر شریک عاطفی ما نتونه این خواستههای ما رو برآورده کنه ما دچار اضطراب، غم و خشم میشیم، بطوریکه شدت واکنشها و بحثهامون رو به امید پیروز شدن در بحثها بیشتر میکنیم.
درسته که ما معتقدیم نیازهای عاطفیمون توسط شریک عاطفیمون نادیده گرفته میشه ولی از خودمون نمیپرسیم که ما چقدر نیازهای اونو میبینیم؟! و چقدر میتونیم طرف مقابلمون رو مطابق با نیازهای خودش و مواردی که اون ترجیح میده، دوست داشته باشیم؟! لازمه از خودمون بپرسیم آیا میتونیم بجای ابراز علاقه براساس تمایلات خودمون براساس ترجیحات و نیازهای شریک عاطفیمون بهش عشق بورزیم و ابراز علاقه کنیم؟
قاعدتا این پرسشها باید شما رو به فکر فرو ببره و باید تلنگری باشه برای اینکه شما رو ترغیب کنه تا برای یکبار هم که شده دنیای رابطتون رو از نگاه شریک عاطفیتون تماشا کنید. چون اگر میخواین رابطهی سالم و سازندهای با شریک عاطفیتون داشته باشین بشدت به این مهارت احتیاج دارین؛ یعنی نگاه کردن از لنز دوربین طرف مقابلتون! خب اگه همین الان خودتون رو جای طرف مقابلتون بذارین وقتی میبینین توی رابطهای هستید که هرازگاهی بابت نحوهی ابراز علاقتون بهتون انتقاد میشه، همش زیرنظر هستین که چجوری دارین ابراز علاقه میکنین و تا به شیوهی خودتون ابراز علاقه میکنین با دلخوری و گله و کنایه مواجه میشین این حس بهتون دست میده که انگار مدام دارین روی یه لبه راه میرین و هر لحظه ممکنه بیفتین! چون هر لحظه ممکنه به نحوهی ابراز علاقتون ایراد گرفته بشه، تلاشهاتون مورد پسند واقع نشه، با انتقاد مواجه بشه و محکوم بشین به اینکه هیچ تلاشی برای بهبود رابطه نمیکنین! خب معلومه که توی همچین فضایی ابراز علاقه کردن اونم طبق میل و خواستههای طرف مقابل، سراسر با دلشوره و اضطراب همراهه! یعنی شما هرچقدر تلاش میکنین باز میبینین برای شریک عاطفیتون کافی نیست و اصلا این کویر تشنه قرار نیست هیچوقت سیراب بشه. الان دیگه متوجه شدین حالا که با چشمان طرف مقابلتون دارین به رابطه نگاه میکنین اتفاقا شریک عاطفیتون خیلی هم داره برای شما و رابطه تلاش میکنه ولی چون طبق تمایلات و ترجیحات شما نیست دیده نمیشه و یا کافی نیست و بجای اینکه ابراز علاقهاش شما رو از عشق بینیاز کنه با یه انتقاد و گلایه و بحث، همش به باد فنا میره. درست مثل اینه که بخواین توی آبکش آب بریزین!
الان دیگه متوجه شدین که قضیه دیگه این نیست که شریک عاطفی شما قادر به ابراز علاقه نیست و یا شیوهی ابراز علاقهاش ایراد داره! بلکه موضوع اینه که شما بتونین انتظارات خودتون و شیوهای رو که باهاش ابراز علاقهی شریک عاطفیتون رو تفسیر میکنین، یه ارزیابی مجدد کنید. یعنی بجای نقد کردن ایشون ماجرا رو از زاویهی دید ایشون هم ببینید و متوجه بشید که دلیل خشم و ناراحتیای که ازش دارید شیوهی ابراز علاقهی ایشون نیست بلکه انتظارات غیرواقعبینانهی خودتونه که اجازه نمیده واقعیت رو اونجوری که هست ببینید. اینجوری وقتی خشمتون فروکش کنه میتونین رابطتون رو دوباره ارزیابی کنید.